نویسنده: محمد حسین ساکت

 
رده‌بندی (Classification) هر چیزی برای آن است که به سادگی بتوانیم آن چیز را از دیگری تمیز دهیم و جدا سازیم. رده بندی دانش‌ها، یا به گفته‌ی تازیان تصنیفُ العلوم (Classification of Sciences)، این است که معانی برابر پیوندهایی که برخی از آنها پاره‌ی دیگر را به هم وابسته می‌سازد، سامان‌دهی شوند. بدین سان، رده‌بندی دانش‌ها پیوند دوسویه میان علوم و جایگاه آنها در سامانه‌ی شناختی است که ویژگی‌های موضوعات مورد بررسی و پژوهش دانش‌های گوناگون را بازتاب می‌‌دهد و پایه‌های تعریف شده‌ی آنها را معیّن می‌‌کند؛ همچنین پیوند میان این موضوع‌ها را نیز نشان می‌دهد.(1)
رده‌بندی، دانش‌ها کار فیلسوفان بود. همیشه فلسفه در اندیشه‌ی علمی روزگارش به سر می‌بُرد، زیرا هیچ گاه فلسفه در سرشت و مایه‌ی خود از دانش جدا و رها نبود. فیلسوف با رده‌بندی دانش‌ها به علوم زمانه‌اش می‌‌پرداخت. پیداست که در هر روزگاری که دانش‌ها دگرگونی و گسترش می‌یافت، دیدگاه فیلسوف نیز در رده‌بندی آنها گونه‌گونی پیدا می‌‌کرد.

1. پیشینه‌ی رده‌بندی دانش‌ها تا روزگار غزّالی

ارسطو نخستین فیلسوفی بود که به رده‌بندی دانش‌ها دست یازید. مسلمانان تا سده‌ی پنجم هجری/ دهم میلادی بیشتر از همان رده‌بندی که شارحان فلسفه‌ی ارسطو در سده‌ی پنجم و ششم میلادی نهاده بودند و اشاره‌هایی گذرا به آن‌ها در کتاب‌های توپیکا (مباحث)، اخلاقی نیکوماخس و متافیزیک (مابعدالطبیعه) نیز می‌‌توان دید، نشان پذیرفتند.
این شارحان توانستند شالوده و پایه‌های قاعده‌هایی را که رده‌بندگی دانش‌ها در نگاشته‌های ارسطو بر آن ساخته شده است بیرون کشند و از چیزهایی که در حکمت یا دانش‌های نظری دیدند در سه رسته گفت و گو کنند؛
گونه‌ی نخست چیزهایی که هستی‌شان به مادهّ‌ی جسمانی و حرکت وابسته است، مانند اجرام چهارگانه‌ی آسمانی، آثار عَلوی، جاندار، گیاه، کان‌ها، نفس حیوانی، قوای درک کننده و آنچه در احوال ویژه‌ی آنها مانند حرکت، سکون، کون و فساد پدید می‌آید. هرکدام از اینها جزو مباحث حکمت طبیعی است.
گونه‌ی دوم به چیزهایی وابسته است که هستی‌اش به مادّه و حرکت بستگی دارد، ولی تعریف آنها به ضرورت به آن دو وابسته نیست، مانند کُروی، گِردی، چهارگوشه و مانند اینها. این چیزها نمونه‌ای از مباحث حکمت ریاضی یا تعلیمی‌اند.
گونه‌ی سوم ویژه‌ی چیزهایی است که نه در هستی و نه در تعریف خود به مادّه و حرکت نیاز ندارند، مانند ذات الهی، جوهرهای روحانی، معانی همگانی برای همگی موجودات همچون جوهر و عرض، هویّت، وحدت و کثرت، علّت و معلول، جزیی و کلی و آنچه به اینها می‌‌ماند. این چیزها نشانگر مباحث الهی است که فلسفه‌ی اولی یا علم کلّی، یا مابعدالطبیعه هم خوانده می‌‌شود.
هر سه گونه از حکمت به تنه‌ها (اصول) و شاخ و برگ‌هایی (فروع) بخش می‌‌شود. اصول حکمت طبیعی هشت است که به نام‌های نگاشته‌های ارسطو نام‌گذاری شده است و همخوان با آنهاست. شاخ و برگ‌های حکمت طبیعی یا بخش‌های فرعی آن هفت است: پزشکی، ستاره‌شناسی، فراست (چهره‌شناسی)، خواب گزاری، طلسم‌ها، جادوگری، شعبده بازی، چشم بندی و نیرنگ، ترفند بازی، دانش هندسه، دانش هیئت و دانش موسیقی.(2)
دانش‌های کاربردی- در برابر نظری- نخست چیزی است که موضوع آن کار و کنش فرد انسان؛ سپس انسان در خانه و آنگاه انسان در اجتماع است. در پی این مرزبندی، دانش‌ها به سه دسته یا گونه بخش می‌‌شوند: اخلاق، که موضوع آن کُنش انسانی در پیوند با فرد است؛ تدبیر منزل (اداره‌ی خانه و خانواده) که موضوعش کُنش انسانی است از آن نظر که در خانواده است؛ سیاست که موضوع آن کنش انسانی در درون جامعه است.
دانش‌های وابسته به شعر جزو دانش‌های کاربردی گرفته شده است. ارسطو جز کتاب شعر، در میان نگاشته‌هایی که به ما رسیده است، به دانش‌های شعری نگاشته‌ای ویژگی نداده است. کتاب خطابه، از یک سو به جدل (ستیز) پیوند می‌یابد، و از سوی دیگر به سیاست،(3) سرانجام، ارسطو خطابه را به سیاست با گونه‌ای از دانش‌‍‌های کاربردی افزود.(4)
اینک این پرسش پیش می‌‌آید که جایگاه منطق (خردسنج) کجاست؟ و از آنجا که بی گمان منطق دانش است، چرا در رده بندی ارسطو نیامده است؟ پاسخ این است که در نگاه ارسطو منطق به معنای راستین دانش نیست بلکه ابزار دانش‌هاست. به سخن دیگر، منطق جز دست افزار و درآمدی بر دانش‌‍‌ها نیست و برای همین از رده‌بندی اصلی دانش‌ها بیرون مانده است.(5)
این رده‌بندی ارسطویی دانش‌ها شالوده‌ی کار بیشتر فیلسوفان بزرگ مسلمان قرار گرفت، هرچند آنجا که به ویژه به دانش‌های وابسته به دین اسلام- پایه و بن مایه‌های بعدی تمدن اسلامی- بستگی می‌یافت، افزوده‌های فراوانی در آن گنجانده شد.
اندیشه گران مسلمان برپایه‌ی بینش، تجربه و کوشش‌های علمی‌شان در رده‌بندی دانش‌ها، که از فرهنگ هِلنِی و در پی نهضت ترجمه در جهان اسلام رواج یافته بود، بازنگری‌هایی کردند و به ویژه در رشته‌های ریاضی، ستاره‌شناسی، پزشکی و نورشناسی (optic)، تازگی‌ها و نوآوری‌هایی آفریدند و افزودند. رده‌بندی دانش‌ها راه را برای گسترش و دگرگونی علوم و پدیدآوری نگاشته‌ها و انباشته‌های علمی در تمدن اسلامی هموار کرد.(6)
جهان اسلام از سده‌ی دوم هجری نگارش در رده‌بندی دانش‌ها را آغاز کرد. جابربن حیّان (م: 160هـ / 776م) رساله‌ی الحدود را در این باره نگاشت.(7) کِندی (م: 360هـ /970م) نیز در سده‌ی سوم هجری با نوشتن رسالة فی کمیة کتب ارسطو دانش‌ها را به روش ارسطویی رده‌بندی کرد.(8)
در سده‌ی چهارم هجری، ابوزید بلخی (م: 322 هـ / 934م) اندیشه‌ی رده بندی ارسطویی دانش‌ها را از کندی گرفت و در این رشته کتابی نگاشت به نام اقسام العلوم ابوحیّان این نگاشته را ستوده است.(9)
ابونصر فارابی، (م: 339هـ / 950م) که پس از ارسطو معلّم دوم نام گرفت، زیر تأثیر افلاطون و ارسطو و به دنباله روی از آن دو در روش رده‌بندی دانش‌ها، به نگارش دو نگاشته به نام‌های احصاء العلوم و التنبیه علی سبیل السَّعادة دست یازید.(10)
رسائل اخوان الصفا (نیمه‌ی سده‌ی چهارم هجری / دهم میلادی)، که دانشنامه‌ی فراگیر فلسفه و علوم دانسته شده است، از رده‌بندی دانش‌ها سخن گفته است و با نگرشی ویژه بدین موضوع پرداخته است.(11) او دانش‌ها را سه گونه می‌داند: 1. ریاضی؛ 2. شرعی؛ 3. فلسفه‌ی حقیقی.(12)
محمد الندیم ( م: 385هـ / 995 م) در کتاب الفهرست به همه‌ی دانش‌های روزگار خویش اشاره کرده است. او کتاب‌ها را برابر رده‌ها و رسته‌های دانش‌ها بخش می‌‌کند، ولی با آوردن زیست‌نامه‌ی کوتاهی از نویسندگان آنها، از روش خود فراتر رفته است. (13)
خوارزمی (م: 387هـ / 997 م) کتاب فراگیری در دانش‌ها و صنعت‌ها نگاشت و نام آن را مفاتیح العلوم و أوائل الصناعات گذاشت. او در این کتاب دو گفتار، یکی برای دانش‌های دینی و دیگری برای دانش‌های عجم (= ناعربی) یا بیگانه (یونانی، ایرانی و جز آن) گنجاند.(14)
ابن فریغون (م: نیمه‌ی دوم سده‌ی چهارم هجری / دهم میلادی)، شاگرد ابوزید بلخی، کتابی نگاشت به نام جوامع العلوم که با مفاتیح العلوم خوارزمی همانندی‌های فراوانی دارد. او موضوع‌ها را به چهره‌ی درخت و شاخه‌های آن آورده است. (15)
ابوالحسن عامری (م: 381هـ / 991م)، که اندسالی پس از تولد ابن سینا چشم از این جهان فروبست، بر پایه‌ی بخش‌بندی ارسطویی با آوردن دانش‌های اسلامی تغییراتی در آن داد. او دانش‌ها را به علومی که به خودی خود مورد نظرند و دانش‌هایی که برای علوم دیگر به کار می‌‌آیند، بخش می‌‌کند و سپس آنها را از جایگاهی که خود دارند به جایگاه ابزار، شامل منطق و زبان، فرو کاست. دانش‌هایی که به خودی خود مورد نظرند، به دو دسته‌ی علوم حِکمی و علوم دینی (دین اسلام) بخش پذیرند. عامری به وارونه‌ی فارابی و ابن سینا، دست کم آشکارا از دانش‌های اسلامی همچون دانش‌هایی که مستقل‌اند و روی پای خود می‌‌ایستند، یاد می‌‌کند و آنها را در کنار آنچه مرسوم و رایج است و دانش‌های کاربردی می‌‌نامند، نمی‌گنجاند. ابوسلیمان سجستانی (م: پس از 391 هـ/ 1000م) کتاب جداگانه‌ای به نام اقتصاص طرق الفضائل در رده‌بندی دانش‌ها نگاشت (16). ابوحیّان توحیدی بر این نگاشت تکیه کرده است.
اکنون نوبت به پورسینا (م: 428 هـ / 1036م) می‌‌رسد. او در چند جا از نگاشته‌هایش، برابر تجربه‌هایی که به دست می‌‌آورد، به رده‌بندی دانش‌ها می‌پردازد، ولی سرانجام در رساله‌ی فی أقسام العلوم العقلیة (17) دیدگاه خود را در رده‌بندی دانش‌ها نشان می‌دهد. پورسینا در عیون الحکمة (18) بر پایه‌ی رده‌بندی ارسطویی، که میان دانش‌های نظری و کاربردی جدایی می‌‌اندازد، رده‌بندی دانش‌ها را می‌‌آورد. او در سالیان پایانی زندگی‌اش با گنجاندن «دانش پیامبر» (علم النبوّه) یا «هنر قانون‌گذار» (الصناعة الشارعة) حال و هوای تازه‌ای به رده‌بندی ارسطویی دانش‌ها بخشید.(19)
ابوحیّان توحیدی (م: حدود 400 هـ / 1009 م) رسالة فی العلوم را برای کسانی نگاشت که برتری فلسفه و منطق و بستگی این دو را به دانش فقه و دین نادیده می‌گرفتند.(20) او منابعی را که برای رده‌بندی علوم در نگاشته‌ی خویش از آنها بهره گرفته است، می‌‌آورد و می‌گوید: «استادان دانش و خداوندگاران حکمت و سوارکاران میدان ادب در کتاب‌های زبانزد خویش از هر نظر بدین موضوع پرداخته‌اند که آیین گزیده را در بر می‌گیرد، مانند کتاب‌های اقسام العلوم، اقتصاص الفضائل و تسهیل سبیل المعارف، هر کس بدین نگاشته‌ها نگاهی اندازد، با شیوه‌های حکیمان و خواسته‌های دانشمندان آشنا خواهد شد.»(21)
توحیدی پا را فراتر نهاد و به تعریف گونه‌های دانش از فقه، سنّت، قیاس، کلام، دستور زبان (نحو)، واژه، منطق، ستاره‌شناسی، حساب و بلاغت گرفته تا تصوّف و عرفان پرداخت. درست است که او پیکره‌ی این تعریف‌ها را از تعریف‌های آورده و رایج روزگار گرفت، ولی آنها را در قالبی استوار و باریک ریخت تا اینکه جدایی و تمیز میان هر دانشی با دانش‌های دیگر به آسانی انجام می‌‌پذیرد.(22)
نگارش در رده بندی دانش‌ها در جهان اسلامی ادامه یافت. ابن حزم اندلسی (م: 456هـ / 1063م) در سده‌ی پنجم هجری دو رساله در این باره نگاشت: رسالة التوقیف علی شارح النجاة باختصار الطریق و رسالة مراتب العلوم.(23) ابن عبدالبرّ قُرطبی (مالکی م: 463 هـ / 1071م) نیز از رده‌های دانش‌ها و پیوند برخی از آن‌ها با دیگری از دریچه‌ی چشم اصولی و فقهی سخن گفت.(24)
ابوریحان بیرونی (م: 440 هـ / م) رساله‌ای نگاشت و نام آن را رسالة ابی ریحان فی فهرست کتب الرازی گذاشت و کتاب‌هایی را که محمد زکریای رازی و نیز خود او تا سال 427هـ / م نوشته بود آورد. بیرونی پس از شمارش 184 نگاشته‌ی رازی آنها را پایه‌ی موضوع‌های گوناگون رده‌بندی می‌‌کند. ابوالعّباس لوکری (م: پس از 503 هـ /1109م) فیلسوف ادیب و شاگردان بهمنیار، با نگارش بیان الحق بضمان الصّدق آثار فلسفی فارابی و ابن سینا را شرح داد و آنها را آورد. لوکری در نخستین فصل کتابش درباره‌ی ماهیّت دانش و رده‌بندی آن به دو گونه‌ی دانش‌های حِکمی و غیر حِکمی سخن گفته است.(25)

غزّالی و رده‌بندی دانش‌ها

دانشمندان و اندیشه‌مندان سرشناس مسلمان پیش از غزّالی به نگارش کتاب‌ها و رساله‌هایی درباره‌ی رده‌بندی دانش‌ها پرداختند. غزّالی با همه‌ی کندوکاوی که در دانش‌های زمانه‌اش کرده بود هیچ کتاب با تک‌نگاشتی جداگانه در رده‌بندی دانش‌ها از خود برجا نگذاشت. این بدان معنا نیست که ابوحامد غزّالی از این گونه جستار و گفتار ناآگاه بود و در این کار دستی نداشت و یا اهمیت آن را نادیده می‌‌گرفت. غزّالی در نگاشته‌های گوناگون خویش از رده‌بندی دانش‌ها سخن گفته است. او فراخور مایه و محتوای هر یک از نگاشته‌هایش، دانش را رده‌بندی کرده است. تاکنون جُستار فراگیر و خرسندانه‌ای از رده‌بندی دانش‌های غزّالی به فارسی نشده است (26) جای سخن گستری درباره‌ی آن تهی مانده است.

الف. انگیزه‌ی غزّالی در رده‌بندی دانش‌ها

غزّالی در نگاشته‌های گوناگون خود به رده‌بندی دانش‌ها پرداخته است. برای نمونه، در منخول از دانش‌های دینی؛ در مقاصد الفلاسفة از دانش‌های نظری و کاربردی؛ در تهافت الفلاسفه از تنه و شاخ و برگ‌های دانش طبیعی (پاره‌ای از دانش نظری)؛ در میزان العمل از دانش کاربردی و نظری صِرف دانش‌های وابسته به لفظ و معنا و پیشه‌ها و صنعت‌ها و هنرها؛ در احیاء علوم الدین از دانش معامله و دانش مکاشفه، دانش‌های دینی و نادینی، دانش‌های عقلی و نقلی (دینی) و پیشه‌ها و صنعت‌ها؛ در جواهر القرآن از دانش‌های برگرفته از قرآن کریم؛ در رسالة اللّدنیّه از دانش دینی و عقلی؛ در المنقذ من الضلال و معراج السالکین از دانش‌های ریاضی، منطقی، طبیعی، الهی، سیاسی، و اخلاقی، و سرانجام در المستصفى من علم الاصول از دانش‌های عقلی محض، نقلی، عقلی/ نقلی، دینی / عقلی سخن گفته است.
هنگامی که غزالی از سیاست سخن می‌گوید: آن را بهبود مردم و رهنمونی‌شان به راه راست و رهایشگر این جهان و آن گیتی می‌‌شناساند. او سیاست و اداره‌ی مردم و جامعه را دارای چهار مرتبه می‌داند: 1. سیاست 2. سیاست خلیفگان و پادشاهان و فرمانروایان؛ 3. سیاست دانشمندان [دانش] خدا و دین او که وارثان پیامبران‌اند؛ 4. اندرزگران. غزالی آنگاه شریف‌ترین این پایگاه‌ها و جایگاه‌ها را پس از پیامبری، فرادهیِ دانش و یاد دادن آن و پیراستن جان‌های مردم از خوی و منش‌های زشتِ نابودگر و رهنمونی‌شان به منش‌های پسندیده‌ی فرجام‌آفرین و نیکبختی و شگونمند می‌داند، که همان آموزش است.(27)
بدین سان، نگاه غزالی به دانش و سیاست نگاهی است اخلاقی. پیداست که رده‌بندی غزالی از دانش‌ها نیز برگرفته و برخاسته از دید ارزشی و سودمندیِ اخلاقی و دینی اوست که هدفش نیکبختی این گیتی و آن سراست. او به دانشمندان همچون وارثان پیامبران و به دانش به سان ابزار هدایت و رهنمون مردم و انداختن به راه شناخت خداوند و آراستن دل و جان به خوی و منش‌های نیک و پیراستن از پلشتی‌های درون و برون می‌نگرد. همان گونه که خواهیم دید، غزالی حتا هر دانش دینی که ما را بدین هدف و خواسته راه ننماید، نکوهیده و ناسودمند و بیهوده و سرگرم کننده می‌‌بیند. غزالی دانش را به خاطر ارزش آن می‌پسندد و در رده‌بندی‌هایش از دانش‌ها بر این شالوده و مایه تأکید می‌ورزد.
بدین سان غزّالی از گونه‌گون رده‌بندی‌های دانش گفت‌وگو کرده است. در پاره‌ای از نگاشته‌های او به دوباره گویی‌هایی برمی‌خوریم. آنچه گفتنی است اینکه رده‌بندی غزّالی از دانش‌ها ارزشی است- کاری که بیشتر صوفیان از چنین روزنه‌ای به دانش و سود و زیان آن نگریسته‌اند. دانش تا آنجا سودمند و مهم است که با این ارزش و درجه‌ی شناسایی آن بخواند وگرنه حتا از دانش‌های دینی آنچه با هدف‌های تربیتی / تزکیتی/ انسان‌سازی / پیرایش درون و راهبر به آخرت‌شناسی (eschatology) هماهنگ و سازگار نیفتد، دور ریختنی و نکوهیده (مذموم)ست. نگاه غزّالی به دانش‌ها بر رده‌بندی‌اش از علوم نشان ژرف نهاده است. درنگ‌های صوفیانه‌ی غزّالی، که زندگی او را زیر و زبر ساخت، در واقع از اندیشه گری فلسفی‌اش برخاست و از درنگ و دودلی در ارزش و چهارچوب علم، پدید آمد.(28)
در نگاه غزّالی والاترین و شریف‌ترین دانش، دانش خداست زیرا به خاطر آن و نه چیز دیگر در پی همگی دیگر گونه‌های دانش برمی‌آییم. منش پیشبردی با نگاه به آن، پیشرفت و گذار از آثار الهی به صفات الهی و سپس از صفات الهی به ذات الهی است. پس سه مقام و درجه و مرتبت هست که والاترین آن‌ها دانش ذات الهی است و برای بیشترینه‌ی مردم درک این معنا ممکن نیست.(29)

ب. رده‌بندی فیلسوفانه

غزّالی جویندگان و پویندگان دانش را چهار دسته دانسته است: متکلّمان، فیلسوفان، باطنیان (تعلیمیّه) و صوفیان، بن مایه‌ی رده‌بندی غزّالی، روش شناسی است زیرا هر کدام از دبستان‌ها و مکتب‌های فکری را برابر ادعای حقیقت یابی‌شان ارزیابی می‌‌کند.
غزّالی در مقاصد، تهافت و منقذ از دانش‌ها و رده‌بندی آنها از نگاه فیلسوفان سخن گفته است، یعنی 1. منطق 2. دانش نظری. دانش نظری از دید فیلسوفان به سه دسته‌ی دانش ریاضی، دانش طبیعی و دانش الهی بخش پذیر است و هرکدام تنه‌ها (اصول) و شاخ و برگ‌هایی (فروع) دارد.

پ. فلسفه از روزن چشم غزّالی (دانش نظری و عقلی)

با آنکه غزالی در منقذ می‌‌پذیرد که فلسفه دانش است، (30) ولی در احیاء آن را در ردیف دانش‌ها جا نمی‌دهد. او فلسفه را دانشی مستقل و ایستاده روی پای خود نمی‌شناسد، بلکه آن را تافته‌ای بافته از چهارپاره‌ی هندسه، حساب، منطق، الاهیّات و طبیعیّات می‌داند.
غزّالی در میزان العمل از دانش نظری و دانش وابسته به معنا سخن می‌گوید؛ در احیاء دانش‌های دینی نیکو (محمود) و نکوهیده (مذموم) و گونه‌های چهارگانه‌ی نخست از دانش‌های اینجهانی؛ در رساله‌ی لدنّیه از دانش عقلی؛ در معراج السالکین از گونه‌های سه گانه‌ی نخست دانش‌هایی که با آنها نیکبختی علمی و عملی را می‌جوییم و در مستصفی از عقل محض سخن می‌گوید. در واقع، در آنچه آوردیم غزّالی به گونه‌ای از فلسفه یاد می‌‌کند که می‌‌توان آن را در چهارچوب زیر نمایش داد:

1. دانش منطق شامل:

الف. جدل (ستیهندگی)؛
ب. مناظره (خلاف، گفت وگو)؛
پ. برهان؛
ت. خطابه.
در کتاب‌های منطقی غزّالی مانند معیار العلم و محک النظر و دیگر نگاشته‌هایش می‌‌توان از دانش‌های ریز و جزیی فراوانی (مانند فقه، اصول فقه، دانش حدیث، دانش تفسیر و ...) آگاهی یافت.

2. دانش ریاضی

الف. تنه (اصول):
1. حساب؛
2. هندسه؛
3. هیئت.
ب. شاخه‌ها (فروع)
1. اختر (ستاره) شناسی؛
2. طالع بینی (احکام زادها و بخت‌ها)؛
3. دانش موسیقی.

پی‌نوشت‌ها

1- B.J. Rosenthal, Encyclopedia of philosophy
2- کارلونللینو، علوم الفلک، تاریخه عند العرب فی القرون الوسطی (دوما، 1911 م) صص27-29؛ فارابی، إحصاء العلوم، تحقیق دکتر عثمان امین (قاهره، مکتبة الأنجلو المصریه، الطبعة الثالثة، 1968م)، پانوشت ویراستار، صص 142-143.
3- عبدالرحمن بدوی، ارسطو (قاهره، مکتبة النهضة المصریة، الطبعة الثانیة، 1953م)، ص 57.
4. بدوی، پیشین صص 57-58.
5. ابوریحان، الفکرالفلسفی (ارسطو و المدارس المتأخرة) (اسکندریه، دارالمعرفة الجامعیة، الطبعة الثالثة، بی‌تا)، ج2، صص33-35.
5- عباس محمد حسن سلیمان (دراسة و تحقیق)، تصنیف العلوم بین نصیرالدین الطوسی و ناصرالدین البیضاوی (بیروت، دارالنهضة العربیة، الطبعة الاولی، 1996م)، صص 18-20.
6- جابربن حیّان، رسالة المحدود (رسائل جابربن حیّان)، تحقیق پاول کراوس (بغداد، مکتبة المثنی، بی‌تا)، ص100 به بعد.
7- کندی، رسالة ‌فی کمیة کتب ارسطو (رسائل الکندی الفلسفیة) تحقیق دکتر محمد عبدالهادی ابوریده (قاهره، دارالفکر العربی، 1950م)، صص 363-382.
8- سحبان خلیفات، رسائل ابی الحسن المعاصری و شذراته الفلسفیة، دراسة و نصوص (عمان، منشورات الجامعة الاردنیة 1988م)، ص 164.
9- فارابی، احصاء العلوم، ترجمه‌ی حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1369- درباره‌ی رده‌بندی علوم به دست فارابی، به ویژه بر پایه‌ی احصاء العلوم بنگرید به کتاب عثمان بکر که با این ویژگی‌ها چاپ شده است:
Osman Bakar, Classification of Knowledge in, Islam. (Kuala Lumpur, First Edition, 1992), PP. 69-151.
10- رسائل إخوان الصفا، تحقیق بطرس البستانی (بیروت، دار صادر، 1957م)، المجلد الاوّل، صص21-47؛ حاتم الزغل، «تصنیف العلوم عند إخوان الصفا حول المنطق و الریاضیات» در کتاب تاریخ العلوم عند العرب، به کوشش گروهی از استادان (تونس، المؤسسة الوطنیة للترجمة و التحقیق و الدراسات، 1989م)، صص 209-233.
11- مهدی محقق، «تقسیم‌بندی علوم از نظر دانشمندان اسلامی»، چهارمین بیست گفتار در مباحث ادبی و فلسفی و کلامی و تاریخ علوم (تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران / مؤسسه بین المللی اندیشه و تمدن اسلامی کوالامپور، تهران 1376، ص 32.
12- برای آگاهی از کار محمد الندیم در الفهرست بنگرید به کتاب پایگاه محمد النّدیم در کتابشناسی از نگارنده مشهد، انتشارات جاوید، چاپ اول، 1368.
از الفهرست ویرایش‌های گوناگونی تاکنون به چاپ رسیده است. متن کتاب الفهرست ویراسته‌ی رضا تجدّد با ترجمه‌ی فارسی آن به دست خود او در تهران به چاپ رسیده است (چاپ دوم، 1351ش / 1971م)، استاد مینوی دیباچه‌ای به انگلیسی بر نشر متن تازی این کتاب نوشته است.
آقای ایمن فؤاد سیّد، نسخه شناس و دانشمند مصری، هم اکنون الفهرست محمد الندیم را با دیدن دست نگاشت‌های کهن و ارزشمند و دیباچه‌ای بلند برای نشر به دست مؤسسّه‌ی الفرقان لندن سپرده است.
13- برای آگاهی از رده‌بندی دانش‌ها به دست خوارزمی بنگرید به: دکتر جلال موسی، منهج البحث العلمی عند العرب فى مجال العلوم الطبیعیة و الکونیة (بیروت، 1982م)، صص 76-77.
14- محقق، پیشین، صص 34-35.
15- عمر رضا كحالة، معجم المؤلّفین (بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی‌تا)، ج70، ص59.
16- این رساله همراه با 9 رساله در حکمت و طبیعیات به سال 1908م به چاپ رسیده است.
17- ابن سینا، عیون الحکمة، تحقیق د. عبدالرحمن بدوی (کویت، وکالة المطبوعات 1 دارالقلم، الطبعة الثانیة، 1980 م)، صص16-17.
18- ابن سینا، منطق المشرقین، تقدیم د. شکری النجّار (بیروت، الطبعة الاولی، بیروت، 1982م) صص 23-28؛ سالم یفوت، «تصنیف العلوم لدی ابن حزم»، مجلة کلیه الآداب و العلوم الانسانیة، ش 9، مغرب (1982م) ص 58.
29- ابوحیّان التوحیدی، رسالة فی العلوم (همراه با دو رساله از ابوحیان توحیدی، علامه‌ی نامبردار)، (قسطنطنیه، الطبعة الاول، 1301 هـ)، ص 201: «این سخن گوینده‌ای از شما که می‌گوید: منطق کاری به فقه ندارد، و به ویژه فلسفه را با دین پیوندی نیست، و حکمت در احکام نقشی ندارد، مرا بر این گلایه برانگیخت و بدین واکنش تند واداشت.»؛ همچنین مقایسه شود با عبدالرزاق محیی الدین، ابوحیان التوحیدی (سیرته، آثاره)، (قاهره، مکتبة الخانجی، 1949م)، ص253.
20- توحیدی، رساله فی العلوم، ص202.
21- برای آگاهی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی مارک برژ که با این ویژگی‌ها در مجله‌ی مطالعات شرقی مؤسسه‌ی فرانسوی دمشق چاپ شده است:
Marc Berge, Espitre surla Science (Risala Fil , Ulum) d"Abu Hayan al-tawhidi (introduction, traduction, glassaire, technique, manuscript et édition critique), Bullit en d" Etudes orientales (institut Français de Damas), XVIII, 1964, p.275.
همچنین بنگرید به ابراهیم الكیلانى، ابوحیان التوحیدى (نوابغ الفكر العربى) (مصر، دارالمعارف، الطبعة الثانیة، بى‌تا)، ص50؛ عبدالرزاق، ابوحیان التوحیدی، ص253.
22- سالم یفوت، «تصنیف العلوم لدی ابن حزم» صص53-91.
23- همان، صص 84-89.
24- مهدی محقق، «تقسیم بندی علوم ... »، صص 38-39.
25- احمد طاهر عراقی در گفتار «تقسیم بندی علوم از نظر غزّالی» (معارف، ش3 (1363)، صص81-91) تنها بر پایه‌ی احیاء علوم الدین به بررسی رده‌بندی علوم از نگاه غزّالی پرداخته است. عثمان بکر مالزیایی نیز در کتاب طبقه بندی علوم در اسلام خود بیشتر بر احیاء و منقذ تکیه کرده است.
26- غزّالی، فاتحة العلوم، صص 5-6.
27- عبدالحسین زرین‌کوب، فرار از مدرسه، درباره زندگی و اندیشه ابوحامد غزّالی (تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، 1373)، ص196.
28- غزال، جواهر القرآن (بیروت، الطبعة الثالثة 1378م)، ص43.
29- غزّالی، المنقذ من الضلال، تحقیق عبدالحلیم محمود (قاهره، بی‌تا)، ص103.
30- غزّالی المنخول من تعلیقات الاصول، تحقیق محمد هیتو (دمشق، 1390هـ / 1970 م)، ص3.

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول